درباره وبلاگ



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 578
بازدید کل : 15148
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1








keycode

گلپونه ها یاداشت های تلخ نویس

گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم

**********
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده ام


**********

گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد

**********

گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شب ها به جز فریاد من نیست

**********

گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سربر کشید از خاک های تیره غم

**********

گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستو های ره گم کرده دشت
سوی دیار آشناییها بکوچید
بامن بمانید بامن بخوانید

*********

شاید که هستی راز سر گیرم دوباره
آن شور و مستی را زسر گیرم دوباره



برچسب:, :: 10 PM ::  نويسنده : mehran

زندگی اقیانوس متلاطمی است که در کلیه ی فصول می غلتد .در کشاکش امواج این اقیانوس تنها شناگرانی

به ساحل موفقیت میرسند که بازوان موج شکن و دیدگانی پر فروغ دارند .چه خوب بود که جسمم اسیر روح پیر

و دلسرد وخسته نبود,چه خوب بود فرشته ی شادمانی,امید,ولبخند سعادت آمیزش را از من دریغ نمیکرد

دریغ که دارای روحی افسرده وماُیوسم.چه میخواهم و چه میجویم, نمیدانم. کاش می توانست چیزی در این

دنیا مرا مجذوب خود سازد/

در بهت و سکوت عجیبی زندگی میکنم . افسوس که عشق هم به من توجهی نکرده است و نخواسته این

روح سرگردان با فروغ خود گرم کند

چه ساعات طویلی دارد این ایام .چه شبها که با چشمانی پر از حسرت و غم لبریز از اشک به ستارگان آسمان

خیره شدم و آنان نیز مرا خیره خیره مینگریستند وچشمک زنان مرا به یکدیگر نشان میدادند.چه رابطه ی مرموزی

بین روح من باغم وجود دارد

نمیدانم چرا روح من چنین بیمار است .شاید تقدیر چنین است جرخ گردون روزگار برای افرادی چون من چنین خواسته

آخر زندگی چیست اگر با خوبی و عشق و علاقه ترکیب نشود.دریغا که فقط غم است وحسرت.

نمیدانم که هرگز این میله های فولادین زندان غم  در هم شکسته خواهد شد.

صدای سوسویی چراغ قلبم را به شدت میلزاند وخاطرات را دوباره زنده میکند

صدای شوم جغد ها این بار نه از ویرانه ها بلکه از آبادیها  و روشنیها به گوش میرسد.
صدای زوزه ی گرگی خسته و گرسنه از دور دست به گوش میرسد و به شدت تپش قلبم می افزاید گویا امشب شبی است بی پایان.در این خزان پاییزی خاطرات دوستی های دیرینه یک به یک بیاد می آورم و جدایی ها را



برچسب:, :: 10 PM ::  نويسنده : mehran

آرزوی من آرزوی توست.امید من امید توست.نمیدانم به من چگونه می اندیشی, درونم یکپارچه آتش است

آتش عشق تو برای همیشه در قلب من زبانه میکشد و لحظه به لحظه علاقه ام به تو بیشتر میشود .کلمات

ناقص تر از آنند که بتوانند آینه ی دل من گردند.من از دوستی با تو از عشق ورزیدن به تو بزرگترین سود ها را

برده ام. من در این دنیای فانی و بی رحم محبت را در وجود تو جستم,محبت را از نگاه تو خواندم و از سخنانت

آن را بوئیدم و به تو پناه آوردم

پس ای فرشته عشق و مهر وقتی با تو باشم از مصاحبت با تو از گفتار شیرین تو از اخلاق دلپذیر تو بهره مند

میشوم و هنگامی که از تو دورم در عالم اندیشه و خیال دیوانه تو ام . شب و روز را با تو و اندیشه تو میگذرانم

به خاطر تو زندگی میکنم و در عشق تو ثابت قدم و پایدارم. تو را دوست دارم زیرا در تو بسیاری از خوشبختی

های جهان را جمع میبینم.در صورت تو مظهر جمال زیبای محبت را مشاهده مینمایم.ای کاش میتوانستیم

از این دوران کوتاه وزود گذر به سعادت جاودانی برسیم.زندگی و هستی چون برق آسمانی ظاهر و برای

لحظه ی کوتاهی چشم ما را خیره کرد و سپس برای همیشه ما را در تاریکی ابدی و ظلمت جاودانی باقی میگذارد

.آنچه در سینه دارم در این جمله تمام نمیشود چه کنم که برای ابراز عطش دل همین جمله ها را داریم  و تو آن را

بپذیر.دوستت دارم.تویی بهترینم صمیمی ترینم



برچسب:, :: 2 PM ::  نويسنده : mehran

 



رفتن دلیل نبودن نیست ....

در آسمان تو پرواز میکنم

عصری غمگین و غروبی غمگینتر در پیش

من بیزار از خود و از کرده خویش

دل نامهربانم را به دوش میکشم

تا آن سوی مرزهای انزوا پنهانش کنم .

در اوج نیزارهای پشیمانی

به ابرهای سیاه و سرگردان ..

که با من از یک طایفه اند سلام میگویم....

                                                     ...تو باور نکن اما من عاشقم.

رفتن دلیل بر نبودن نیست ...

در غروب آسمان تو شاید ...

در شب خوشتن چگونه بی تو گم شوم

ترا تا فردا تا سپیده با خود خواهم برد ...

وبا یاد تو ...

                وبا عشق تو ...

                                   خواهم مرد.

                                                    ...تو باور نکن اما من عاشقم



برچسب:, :: 11 PM ::  نويسنده : mehran

سحر گاه چون پنجره را بگشودم تا نسیم سحرگاهی با افکار پریشان و جان بی تبسمم  بازی کند

عطر گلپونه های وحشی جانم را چنان سرشار ساخت که بی اختیار به سالها قبل و زمان کودکیم

بازگشتم, همان پسرکی شدم که کنار جوی آب  که از نزدیک منزلمان میگذشت با سبزه های نو رس

و گلپونه های وحشی درد و دل میکرد همان پسرک ساکت و آرامی که بازیهای کودکانه نیز شادمانش

نمیساخت . همه میگفتند چقدر مظلومه و من در دل به آنها میخندیدم . سرتاسر وجودم را غمی بزرگ

و جانکاه و مرموز که هر روز غروب به هنگام بهاران او را به کنار پونه های سرسبز میکشید.غم های درونم

را یک به یک   به گلپونه ها حتی کوچکترین مخلوق خدا میگفتم.گلپونه ها با چشمهای مهربانشان آرام به

دردودل های کودکانه ام گوش میسپردند و بدون هیچ رنجشی مطمیُن بودم که آنچه به آنها گفته ام برای

همیشه در سینه های پاک و نازنینشان دفن میشود.آری مطمیُن بودم.

مدت هاست که احساس میکنم اگر دختر به دنیا می آمدم بهتر نبود.
و آنها از همان دوران کودکی سنگ صبور من بودند و من چه بسیار به انتظارشان چشم به راه ماندم
 

سلام سبزه ها, سلام پدرم.مدتهاست که به مسافرت رفته, دلم تنگه . دلم گرفته...

سلام گلپونه ها.,سلام.بابام زنگ زده گفته میام ,چقدر خوشحالم...

چند روزی میشه بابام اومده ها, با چه دلخوشکنک هایی که همه آرزوی داشتن آنها را داشتند

آه خدایا چه زیبا بودند چقدر قشنگ .وچه خوش میخواند ظبط صوت پدرم, افسوس. چه خاطراتی

دریغا از زمانی که  هیچ نمیدانستم و نمیخواستم بدانم. آه از اون روزها ,روزهای خوب وقشنگ...

مامان وبابا چند روزه که به هم ریختند بازم جر وبحث ودعوا.چقدر بد و خودخواه میشدند پدر و مادر

گاهی هر از گاهی  زمانی که خودم بودم و افکار بچه  گانه ام , بازی های پر بهانه و کودکانه ام

مامان میگفت میرم . اما هیچ وقت نرفت ...آه مادر .مادر خوب وصبورم .بعد آشتی و چند صباهی خوشی.

دوباره ساز سفر با چند بوسه بر سر و صورتمان.بابام  تا مدتها میرفت و باز چشم اتظار آمدنش بودم

آه خدایا چه زود میگذشت اومدن وچه قدر دیر می اومد بازگشت...ولی حالا مدتهاست که بار سفر بسته بود

من چشم منتظر بدون انتظار بازگشتی.اون رفت و ما رو  تنها گذاشت.خدایا نمیکنم باور.

اکنون که به یاد آن روزها با خود می اندیشم در خود میگریم و افسوس میخورم که چرا نمیتوان چون

آن روزهای زود گذر و شیرین حتی به گلپونه نیز اعتماد کرد . آه چه سخت است این سرنوشت شوم

تنها ماندن .تهی بودن از همه چیز حتی زندگی.خسته از ماندن.دل پر از سنگینی,دل پر از شقاوت

مانده ام بی هدف وسر در گم .ندارم هیچ امیدی.سالهاست که بغض در گلو دارم.

مادرم را.آه مادرم را.خدایا مادرم را میپرستم ,دوست دارم.چقدر صبور .چقدر آرام.مانده است تنها.

تنها میان سیل غمها.میبینمش مثل همیشه مهربان

 



 

تو کي بودي اي مسافر ؟ که منو در من شکستي !

 

رفتي اما در دله من تو هميشه زنده هستي 

 

 تو کي بودي که با يادت بايد آواره بمونم و پا به پايه باده شبگرد برم و از تو بخونم

 

چه نشستي که چشمامو برقه تنهايي ربوده چشمي از سحر نداشتم اگه داشتم از تو بوده چه نشستي که شکستم

 

 زيره باره  غم غربت خالي از نغمه شوقم ، پرم از قصه محنت

 


گمشدم تو شهره ظلمت رده پايي تو شبم نيست

 

با صداي حق حق من کسي اينجا آشنا نيست
اي صداي آسموني پرم از هر چه شنيدم

 

کاشکه ميشد پر کشيدن به هوايه با تو بودن

انتظاره ديدن تو منو آروم نمي ذاره مثله بغضي که گلمو بسته اما نمي باره

 



برچسب:, :: 9 PM ::  نويسنده : mehran

رهگذر ایست!از کجایی تو

 

اسم شب چیست از کجایی تو؟

 

اسم شب را بگو اگر دانی

 

به چه مقصد در این خیابانی؟

 

اسم شب هر چه هست بی خبرم

 

آمدم نان بگیرم و ببرم .

 

 

خانه ام در همین خیابان است

 

 به گمانم که اسم شب نان است

 

نه، گمان می کنم وطن باشد

 

اسم ایران ِ خوب ِ من باشد

 

 

رهگذر بیش از این مشو پُررو

 

حرف خود را بسنج بعد بگو

 

 

گفتم ایران ، مگر به جز این است

 

نکند اسم ِ شب فلسطین است !

 

نیست امشب حواس ِ من کامل

 

بچه ها گشنه اند در منزل

 

گَر به من اندکی امان بدهی

 

فرصت ابتیاع نان بدهی

 

باز می گردم و سر فرصت

 

در همین باره می کنم صحبت

 

 

اسم ِ شب را دو بار بلکه سه بار

 

میکنم از برای تو تکرار

 

 

رهگذر اسم شب بُود لازم 

 

تا نگویی نمی شوی عازم

 

 

پس اجازه بده مرور کنم

 

 طول ِتاریخ را عبور کنم

 

 

بکنم از گذشته ها آغاز

 

به همین نقطه باز گردم باز

 

 

تا مگر اسم شب شود پیدا

 

جان فدای مقرّرات ِ شما !

 

اسم شب سابقا تباهی بود

 

ظلمت و ظلم و پادشاهی بود

 

 

اسم شب سگ ،اسم شب روباه

 

کودتا ، بازگشت ، شاهنشاه

 

 

اسم شب پول ،پول ِ امریکا

 

اسم شب زور ، سازمان ِ سیا

 

 

اسم شب نفت ، نفت ِ خالص ِ ناب

 

اسم شب هدیه ، رشوه ،حق حساب

 

 

اسم شب باج اسم شب تلکه

 

اسم شب شاه اسم شب ملکه

 

اسم شب نطق های شاهانه

 

اسم شب عطیه ی ملوکانه

 

 

اسم شب زاهدی ، حسین علا

 

اسم شب شاه پور غلام رضا

 

 

اسم شب ، اسم های پُر مصرف

 

پهلوی ،شمس ، فاطمه،اشرف

 

 

اسم شب اسم خاندان جلیل

 

ترس ، تهدید ، توسری، تحمیل

 

 

اسم شب آزموده ی سفاک

 

خرس، تیمور، بختیار، ساواک

 

 

اسم شب استوار ساقی بود

 

که دوقورتش همیشه باقی بود

 

 

اسم شب ، ایست، پاسبان ،باطوم

 

دستگیری ، محاکمه ، محکوم .

 

 

اسم شب مرگ بود و عزرایئل

 

اسم شب موشه بود و اسرایئل

 

 

اسم شب  حبس ، اسم شب سلول

 

شَُک ِ برقی ،شکنجه گر ،مقتول

 

 

اسم شب طرح توطئه، فرمان

 

سینما رکس، شهر آبادان  

 

 

اسم شب شعله، گاز، آتش، دود

 

اسم شب ثابتی ،نصیری بود

 

اسم شب تیمسار پاک روان

 

قطبی و نیک خواه و جعفریان

 

 

 

اسم شب نیک پی ،اعلم ، منصور

 

اختناق و شکنجه و سانسور

 

اسم شب از اسامی مضحک

 

مرد ِ خود ساخته، عقاب ِ اُپک

 

 

اسم شب بدترین اسامی بود

 

آزمون و شریف امامی بود

 

 

اسم شب ، اسم های اجباری

 

خسرو داد ،اویسی ازهاری

 

 

یا امینی، فریده ی دیبا

 

دکتر اقبال وباقی اینها

 

 

اسم شب مهدوی ، امیر عباس

 

چه بگویم دگر نمانده حواس

 

 

باز هم هست و بنده بی خبرم !؟

 

آمدم نان بگیرم و ببرم

 

 

اسم شب کرده تازگی تغییر

 

 جور واجور می شود تفسیر

 

 

اسم شب قتل روزنامه فروش

 

نشریات چپی، کمک ، خاموش.

 

 

اسم شب روزنامه ی زوری

 

سر مقاله ، مقاله ، دستوری

 

 

اسم شب اجتماع ، خط ِ نشان

 

دمه آیندگان ، دم کیوان

 

 

اسم شب حمله ، روزنامه نویس

 

نه حمایت ، نه دادرس ، نه پلیس

 

 

اسم شب باز ککتول مولوتوف

 

متعصب ، ژ_س ،کلاشینكوف

 

 

اسم شب بی نزاکتی، پرخاش

 

به تو مربوط نیست ساکت باش!

 

 

اسم شب انقلاب ِ سر بسته

 

جلسه در اتاق در بسته

 

 

اسم شب کارهای پنهانی

 

رهبران ِ جدیدا ایرانی !

 

 

اسم شب دادگاه ِصحرایی

 

به گمانم ز کافه می آیی!

 

 

ها بکن! ..مست!ظاهرا.بلفرض

 

لخت!شلاق! مفسد ِ فی العرض

 

 

مثل سابق کمیته ساواکی

 

بزنیدش ! چه کاره بود؟ شاکی .

 

 

اسم شب بازسازي ساواك

 

انتخاب عوامل سفاك

 

 

اسم شب دستگيري و انكار

 

‍‍پنجه بكس و شنجه و آزار

 

 

اسم شب نا اميد ، شك،ترديد

 

اسم شب ، ترس ،اسم شب تهديد

 

 

اسم شب هر چه بود اينها بود

 

كه هميشه مزاحم ما بود

 

 

باز اگر هست بنده بي خبرم

 

آمدم نان بگيرم و ببرم !

 

 

اسم شب آنچه عرض كردم من

 

 هست اسباب شادي دشمن

 

 

من از اين اسم ها ندارم دوست

 

بهر ما اسم ديگري نيكوست

 

 

كاشكي اسم شب صداقت بود

 

يا به قول امام "وحدت" بود

 

 

اسم شب انقلاب بود اي كاش

 

شب نبود آفتاب بود اي كاش

 

 

اسم شب نور، روشني ،خورشيد

 

اسم شب عشق،زندگي،اميد

 

 

اسم شب روز، روز دلشادي 

 

اسم شب صبح، صبح آزادي

 

 

اسم شب گويا وطن باشد

نام ايران خوب من باشد



برچسب:, :: 4 PM ::  نويسنده : mehran

http://uplod.ir/pzifskf9h3en/Movie.wmv.htm

لینک دانلود

 

 

 

 

 



برچسب:, :: 10 PM ::  نويسنده : mehran



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
 
 
 
مشاهده صفحه جدید